|
خاطرات دوران سربازی (( خاطرات مراکز آموزش عمومی شهید بیگلری و مالک اشتر ناجا و یگانهای خدمتی ))
|
قسمت سوم: جاگیری در گروهان گروهانهای پادگان مالک اشتر سه نفر مسئول داشتند. فرمانده گروهانمون یه ستوانیکم با سابقه خدمتی بالا (بالای 20سال)، جانشینش یه استواریکم و یه ستوانسومی هم بود بعنوان جمعدار یا همون انباردار و اسلحه دار. آدمهای بدی نبودند ولی جانشینمون خیلی آدم خشک و بی انعطافی بود! گروهان ما که جمعاً حدود 180 نفر می شدیم همه خدمت کرده بودن. حداقلش از 60 روز گرفته (یعنی پایان آموزش) تا 16-17 ماه خدمت. اونایی که دوره خدمت قبلیشون کمتر از 60 روز بود یا بعبارتی آموزش اولشون رو از نصفه ول کرده بودند باید مجددا دو ماه آموزش کامل می دیدند با این وصف که دوره گذشته هم از خدمتشون حساب میشد. یکی دو نفر هم توی گروهانمون بودند که اونقدر کم از خدمتشون مونده بود توی همون دوره آموزش تموم شدند! همون روز اول در حالیکه نه لباسی نه پوتینی و ... داشتیم، توضیح اینکه من و یه تعدادی از بچه ها با خودمون لباس و پوتین اندازه خودمون برده بودیم ولی دیدیم که اگه در بیاریم شر میشه برامون حالا بذار چند روزی با لباس شخصی کیف کنیم! فرمانده ما رو جمع کرد توی محوطه و گفت شما که خدمت کردید باید اغلب مسائل بخصوص صف جمع یادتون مونده باشه بهمین خاطر شروع کرد به ایست خبردار دادن و فرمان رژه و به چپ چپ و ... بچه های بقیه گروهانها که صفر کیلومتر بودند تعجب کرده بودند و داشتند ما رو نگاه می کردند !! یکی دو روز همینطور سپری شد در حالیکه کار خاصی انجام نمی دادیم و لباسی هم نداشتیم صرفا یه سری توجیهات و دستورات عمومی داده میشد تا برای روزهای آتی آماده بشیم، جا داره بگم که بر خلاف دوره آموزشی قبلی که روزهای اول سختتر از عذاب جهنم می گذشت اینجا فعلا که کیفمون کوک بود ... ! [ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳ ] [ 22:56 ] [ ستواندوم وظیفه ]
[ ]
|
|
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |